دیشب با دوستم رفته بودم رستوان,روبروی تخت ما یه دختر و پسر نشسته بودن
که پسره پشتش به تخت ما بود،معلوم بود با هم دوست هستند،
اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد,قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست،
دختره شروع کرد به آمار دادن،سرمو انداختم پایین,دفعه بعدی تحریک شدم با نگاه بازی کردیم
خلاصه
یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم،با نگاهش قبول کرد،بلند شدن،
پسره جلو رفت که حساب کنه دختره به
تخته ما رسید دستشو دراز کرد کاغذ رو گرفت،
براش نوشته بودم . . . . . . . . خیـــــــلی پَستی
نظرات شما عزیزان:
milad74
ساعت11:53---19 آبان 1392
دمت گرم دادا خوب حالشو گرفتی
kingiran
ساعت21:21---4 شهريور 1392
خیلی خوب اومدی دستت درد نکنه پاسخ:خابل نداشت
امپراطور
ساعت21:08---17 مرداد 1392
اگه اين حرفي كه توميزني واقعا براش نوشتي خيلي پستي ايول قربون دستت جيگرمني تو مرگ بر بدحجاب پاسخ:خواهش میکنم قابل نداشت
reza
ساعت17:17---17 مرداد 1392
راستی اینجا هم کار خوبی کردی.احسنت. پاسخ:ممنون
|